من کاکتوس هستم

هَـزَلـیــاتِ یِـک عـابِـر پـیـاده

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

مردی بر فراز کوهها

سلامی از عمق وجود به آن سکوتی که طنین پژواکش از لا بلای کوه‌ها، بذر آرامشی دشمن شکن را در وجود آزادمردمان جهان کاشت تا با رگ‌هایشان بر تیغه‌ی شمشیر ظلم و استکبار کوبیده و با سینه‌هایشان به مصاف سر نیزه‌های ضلالت برخیزند و در سایه‌سار عزت، سلاح غیرت و مقاومت را بر پیشانی مستکبرین تاریخ نشانه بگیرند.

ای که اندوه زیبای نبودنت، در وجودم جوانه‌ای بی‌پایان نشاند و در مردابم آرامشی طوفانی بر انگیخت و دستم را به دست جزر و مد سپرد تا با عبور از شط انزوا و دشت شقایق‌ها به سنگرهای اطراف خطوط مقدم روانه شوم و پس از ملحق شدن به شکوفه های شقایق زده، آرامش را به اسارت گرفته و با استتار در پشت خاک ریز دنیا و شلیک صاعقه‌ها، نهر تا بحر را از تمدن شیطانی پاک‌کرده و تاریخ دنیا را از اول انشا کنیم.

اکنون در شبانگاه مهتابی حسرت، کنار بوته‌ی اندوه به چشمانت می‌اندیشم که با نگاهی حماسه بار به من شیوه‌ی شمشیرزنی و پیمودن قرون و طریقه‌ی عبور از روزگاران را آموخت و جاذبه‌ی جاودانه‌اش مرا از دیار صورت‌ها به دیار معنا کشاند و به مومیایی من تکلم بخشید و زنگ همه‌ی کاروان‌ها را در بیابان‌های سرنوشتم به صدا در آورد و سینه‌ام را میدان پر آشوب ترین جنگ‌های جهانی ساخت!

اگر چه که آموختی در غروب نیایش، خروش گلدسته‌ها را در بغض محراب‌ها بجویم و شهادت، قربانی انسان در پای حقیقت و خط شکنی روح در نبرد تن است؛ ولی مرا دیگر امشب خاموشی و شنیدن فلسفه بس است! چون پشت سفسطه‌ها فرود آمده‌ام و به زادگاهم که آبادی فطرت است بازگشته‌ام و می‌خواهم در کوچه‌های تنهایی، تو را با فصیح‌ترین سکوت‌ها صدا بزنم تا بلکه به استقبالم بیایی و مرا در آسمان‌خراش زیرزمینی‌ات شبی مهمان کنی و بگویی که چرا تصویر تو در آیینه‌ها پیدا نیست و چگونه معادلاتت، صورت نخبگان کفر و ظلم و ستم را با سیلی تحقیر کبود کرده است؟ چرا وقتی سر به سجاده می نهی خروش ابرها بر می‌خیزد؟ و چرا در هنگام قنوت تو شلاق آذرخش بر سر مستکبرین فرود می‌آید؟ و چرا در تشهد و سلامت، آرامشی پس از طوفان پدید می‌آید؟ و چگونه در یک چشم به هم زدن کبوتران ابابیل، سایه می‌شوند؟

می دانم جواب این سؤال‌ها یک کلمه نیست! اما اصلاً بیا و در این آبادی، مرا در دانشگاه دارالمجانین ثبت‌نام کن! می‌خواهم در رشته‌ی سکوت محض، تخصص فریاد بی‌صدا بگیرم و وقتی «انقلاب اسلامی و ریشه های آن» را تدریس می‌کنی، در یک لحظه، لیلای حرف‌هایت حرمت و حیا را فراموش کرده و سراپرده‌ی آیینه را شکافته و با چشمکی، مرا مجنون کند و تو بگویی که الفبای عاشقان اشک و آه است و در عشق باید با حروف سرخ سخن گفت و عشق همان معاهده‌ی الهی انسان با ابدیت است...

 

30 بهمن 1394 ساعت 5 و 45 دقیقه صبح

بهمن ۹۴ ۴ نظر
عمو کاکتوس
مغز های فندقی !
می‌گویند مغزها فرار کردند!
بگذار فرار کنند.
جهنم که فرار کردند این مغزها!
مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، و الّا کسی از مملکت خودش فرار می‌کند به امریکا؟!
از مملکت خودش فرار می‌کند به انگلستان و زیرِ سایه انگلستان می‌خواهد زندگی بکند؟
این مغزها بگذار فرار بکنند، بهتر که فرار می‌کنند! غصه نخورید برای اینها، برای اینها که کشته شده‌اند غصه نخورید این قدرها.
برادرها! خودتان بیدار باشید که این مغزهایی که دارند فرار می‌کنند این مغزهاست که شما را به تباهی کشیده‌اند.
این مغزهایی است که نگذاشتند جوانهای ما تحصیل کامل بکنند، اینها باید هم بروند؛ باید هم فرار کنند؛ دیگر جای زندگی برای آنها نیست.
ما این مغزهایی را می‌خواهیم که در عین حالی که دکتر است، در عین حالی که مهندس است، می‌رود در جهاد سازندگی و جهاد سازندگی را راه می‌اندازد.
ما این مغزها را می‌خواهیم که از امریکا پا می‌شود می‌آید اینجا می‌گوید من آمده‌ام برای کمک؛ نه پا بشود فرار کند از اینجا!
این مغزهای فرّار به درد ما نمی‌خورد، بگذار فرار کنند.
اگر شما هم می‌دانید که در اینجا جایتان نیست، شما هم فرار کنید! راه باز است. مملکت ما آدم می‌خواهد حالا؛ نه مغزهایی که می‌روند در پناه انگلستان و در پناه امریکا.
------------------

سالهاست جملات فوق رو با لحنی بسیار تند تر به خیلی از مسئولین و نخبگان در کشور گفته ام و توجیهات غیر منطقی تحویل گرفته ام
امروز به طور اتفاقی به جلد 10 صحیفه ی امام بر خوردم و جملات فوق رو دیدم؛
در گذشته از حرفها و کرده های خودم زدم پشیمون نبودم و نیستم، اما با دیدن این مطالب حتی خیلی خوشحال تر شدم و انرژی گرفتم .

خلاصه ی اون مطالب یه جمله اس
هر کسی دوست داره به این جبهه ی امام زمان(عج) خدمت کنه بسم الله و هر کسی که نمی خواد، هـِـرّی

بهمن ۹۴ ۸ نظر
عمو کاکتوس
حال کنونی شما چطور است؟


یک دست چای تازه و یک دست چشم و چال

خوابی عمیـــــق کنارِ لپ تاپم آرزوست!
(کاکتوس)





پی نوشت اول: ما را فقط در زمان بحران به یاد می آورند! له شدیم زیر خرده کارهای جدید و قدیم.
پی نوشت دوم: لحن شعر بر گرفته از شعر "یک دست جام باده و یک دست زلف یار" مولانا.
پی نوشت سوم: خدا لعنت کنه اونی رو که هاشمی رو تایید صلاحیت کرد.
بهمن ۹۴ ۶ نظر
عمو کاکتوس
:-|

هنوز هم بعد از سی و اندی سال، برای بالا بردن سطح نشاط جامعه در دهه فجر از تقلید صدای هلیکوپتر با دهن استفاده میکنن ...

بهمن ۹۴ ۶ نظر
عمو کاکتوس
فرشته ای در میدان قیام !!

امروز پس از نشست و برخاست از چندین جلسه ی کاری متوالی، با یکی از دوستان به سمت دیگه ی شهر داشتیم میرفتیم  و در بین صحبت هامون، بحث در مورد نصایح، کرامات و خاطرات شخصی مون با حاج محسن بود!
اینقدر بحث گرم شده بود که یهو به خودمون اومدیم و دیدیم کلی از مسیر رو اشتباه اومدیم و حتی اتفاق جالب تر این بود دیدیم به لحاظ مسافت هم فاصله ی چندانی با حاج محسن نداریم!
حاج محسنه دیگه! شوخی های دوست داشتنی ایشون با بنده متاسفانه مسبوق به سابقه اس!
خلاصه رفتیم که بریم پیش حاجی...

ابتدا باید عرض کنم که حاج محسن یکی از عرفای اهل دل، خوش ذوق، دوست داشتنی، گمنام روی زمین و پر آوازه در آسمانهاست و اتفاقا حضرت ایت الله بهجت(ره) هم توصیه کردند برای رفع گرفتاری ها و مشکلات به ایشون مراجعه کنید.
شغل ظاهری حاج محسن دست فروشی لیف و جوراب و ... در ضلع شمالی میدان قیام هست، اما در عمل اون مکان منبر خیابانی، بنگاه خیریه، مرکز حمایت از افراد بی بضاعت، مرکز رفع گرفتاری های پیچیده ی روزگار و حتی محل مراجعه ی برخی مسئولین ارشد کشور هست!
لازم به ذکر است که ایشون در همون حوالی میدان قیام هم هر هفته هیئت و جلسات اخلاق هم دارن که تجربه اش برای هر کسی می تونه بسیار جالب باشه.
امروز که ما رو طلبید، فرصت رو مقتنم شمردم و برخی سوالاتم رو پرسیدم و جواب های بسیار عالی گرفتم و برخی مشکلاتی که از قبل برام وجود داشت رو هم پیش ایشون حل کردم و در آخر صحبت با اشاره و کنایه، بنده رو نسبت به یکسری مسائل شخصی هوشیار کردند...
دوست بنده هم در مورد صدقه های جمع شده اش در صندوق خانگی موسسه محک (که مدعی جمع آوری پول برای درمان هزینه های بیماران سرطانی هست ولی پول ها رو صرف فعالیت های سیاسی کثیف می کنه) از حاجی سوال پرسید و حاجی هم جواب های جالبی داد!
در آخر بحث دیدم حیف شد که این حرفا رو مستند نکردم و فوری دوربین رو در اوردم و ادامه ی بحث حاجی با دوستم رو ضبط کردم که بد نیست شما هم بخشی از اون رو روزی 5-6 بار ببینید و در افکاری عمیق فرو برید:


دانلود

پس از چندین روز کار فکری سنگین، بعد از ملاقات با ایشون تا مدت ها آرامم و حال خیلی خوبی دارم اما تا همین الان حرف هاشون در مورد مردم شهری که در شمالش نیاوران و فرمانیه و در جنوبش محله هایی فقیر نشین داره، ذهنم رو خیلی درگیر کرده ...


پی نوشت اول: اگر قصد فکر می کنید انسان هستید اما آدم نیستید، برای آدم شدن هرچه زودتر به ایشون مراجعه کنید
پی نوشت دوم: اگر قصد کمک به فقرای واقعی رو دارید، ایشون بهترین و مطمئن ترین بانک اطلاعاتی هستند و می تونن کمکتون کنن.
پی نوشت سوم: اگر نذر و صدقه ای هم دارید (حتی در حد 3-4 هزار تومن) می تونید به حال محسن اعتماد کنید!


فرمایشی گوهر بار از حاجی:

انسان نباید تا به مشکلی بر می خورد گردن جادو وجنبل بیندازه ، بعضی اوقات اخلاق انسان بد می شود و همین باعث گرفتاری می شود و گردن جادو وجنبل می اندازه!
بد اخلاقی در خونه موجب کاهش روزی ،فشار قبر، قیامت آدم گیر می کنه، مردم از آدم دوری می جویند، بی رفیق می شود، اگر هم رفیق پیدا کند رفیق خوبی نیست، مسلما برای عمر نیز بی تاثیر نیست، ادم عبوس چهره اش تغییر می کند.

بهمن ۹۴ ۹ نظر
عمو کاکتوس
این دو سه روز را کجا و چگونه گذراندید؟

پشت میزم، به سختی !


بهمن ۹۴ ۲۳ نظر
عمو کاکتوس
حرف حساب!

بهمن ۹۴ ۱۸ نظر
عمو کاکتوس
نکته ای درباره ی سالار عقیلی
سناریو این بود که از سالار عقیلی دعوت بشه که در انگلیس کنسرت اجرا کنه و در روز اجرای کنسرت به واسطه ی عوامل کنسرت خواهش می شه که یه سر به استدیوی من و تو بزنن و بعد از این قضیه چون فضا سنگین میشه و در داخل جنجال راه می افته، طبیعتا بحث ممنوع الصدایی و ممنوع الکاری راه پیش میاد (و اگر هم پیش نیاد عده ی کثیری معترض می شن) و بعد بهش پیشنهاد میدن و میگن حالا که در ایران فضا برای کار نیست پاشو بیا اینجا بخون ما هم هر شرایطی که لازم باشه فراهم میکنیم.

به همین سادگی خواننده ای که صداش داشت برندی برای انقلاب می شد رو با دستان خودمون به واسطه ی طراحی دشمن نابود می کنیم .


کل زرنگی ما در موارد مشابه این بود که دارین خمسه ی مسیحی رو بیاریم تو فیلم کتاب قانونی که نه به دوست و نه به دشمن میشه نشونش داد، بازی کنه و آخر سر هم چون حزب الله ازش خوب بهره برداری می کنه، اون فضاحت بار میاد ...


بهمن ۹۴ ۱۰ نظر
عمو کاکتوس
یک جمله حرف حساب!

دفاع از شورای نگهبان به سبک اصلاح طلبان مدافع برجام: رهبری به تمام امور تسلط دارند و اگر خطایی در تایید صلاحیت ها وجود داشت، مانع می شدند و تذکر می دادند...

بهمن ۹۴ ۱ نظر
عمو کاکتوس
با ندای یا فاطمه می آیم
در نهم دیماه 88 با ندای حسین حسین آمدیم، وای به آن نهم اسفندی که با ندای یا فاطمه بیاییم ...



پی نوشت اول: دوم اسفند ماه امسال مصادف با آغاز فاطمیه اول است.
پی نوشت دوم: اکبر و اصغر و طوله هایشان غلطی کنند، کاری می کنیم که در کتابهای تاریخ هم نوشته نشود.
پی نوشت سوم: میدونم توله رو با ت می نویسن ! دوس دارم اینطوری بنویسم! شما بشینید فکر کنید و ببنید چرا با ط نوشتم و حرف ه آخر کلمه چه معنی میده!
بهمن ۹۴ ۵ نظر
عمو کاکتوس