آهای معاون آموزشی الاغی که وقتی اسمم توی عتبات دانشجویی در اومد برای کینه ای که از کربلا داشتی، سنگ انداختی توی کارم و نذاشتی برم!

سگ پیر کثیف!
اون برگه های سفیدی که سر برگ دانشگاه داشت و خانم فلانی می اورد و جنابعالی هم مجبور بودی مهر و امضاش کنی یادته؟

الاغ! من 50 تاشو دزدیدم! و خانم فلانی هم جرات نداشت بگه برگه ها نیست!
تا الان من و کلی از دانشجو های دیگه با اون برگه ها بارها کربلایی شدیم...
تا ما تحت خودت و همه ی گاو و گوسفندای اطرافت بسوزه ...

انشاالله یه روزی بری معاون آموزشی دانشگاه داعش بشی و توی سِلف با سَلَفی ها سِلفی بگیری.

ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم / تیزیم و سوزاندنتان هدف ماست !


پودر بچه با قوطیش تو حلقت.
مهدی از اینگیلیث /.